باید باشد ...
بایدباشد یک نفر که وقتی از همه ی هدف ها و بهانه ها ،
از همه دویدن ها و از نفس افتادن ها و از همه ی روزمرگی ها خسته شدی و کم آوردی ؛
دلت بخواهد صدایش کنی ، صدایــت کند ،
نگاهش کنی ، نگاهت کند و همین بشود بهانه ی بزرگ ِ بودنت ...
کسی که دوستت داشته باشد و دوستش داشته باشی؛
بی ترس ِ از دست دادن و دوری ...
کسی که آغوشش امن ترین پنــاه باشد ؛
پناهِ همه ی از دنیا رانــده شدن و بریده شدن ها ...
کسی که هر صبح برای طلوع چشمانش برخیزی و همه ی
دوستت دارم های ناگفته را ، همه ی فدایــت شوم های فروخورده را ،
همه ی نگاه های تشنه را ، همه ی هق هق های گلوگیــر شده را ،
همه ی گریــه های نکرده را جبــران باشد ...
و زندگی ، زندگی که میخواهد یک نفر را که از تمام دنیا عاشقانه دوست بداری که
لابد دردها و درمان ها و دعاها را در کسی خلاصه کرده اند
و من
عجیب و سخت باور کرده ام تویی که هر روز
بیش از پیش دوست ترت دارم ...