هول شدم حاشیه رفتم ...
دوشنبه, ۲۱ دی ۱۳۹۴، ۰۲:۲۸ ب.ظ
از غمم با گُل پژمرده ی گلدان گفتم
تلخ با چایی یخ کرده ی لیوان گفتم
گفتم آنقدر دلـــم تنگ هوایش شده است ...
همه را نم نم با نــم نــم باران گفتم
حرف هایی که نمی شد به کسی گفت ، ولی
من به گنجشک نشسته لب ایوان گفتم
راهـــی کوچه شدم دل به خیابان دادم
از خزان راز بزرگی به درختان گفتم
دست در جیب فرو بردم و سر در یقه ام
از خودم هر چه شنیدم به خودم آن گفتم
در خودم غرق شدم ، در سرم افتاد جنون
از تو حتی به پلیس سر میدان گفتم !!
ناگهان چشم تو را روبروی خود دیدم
هول شدم ، حاشــیه رفتم ، سخن از نان گفتم
پا به پا کردم و تو مثل همیشه رفتی
به خودم لعنت از این بخت گریزان گفتم !
وقت کم بود ... نشد حرف دلم را بزنم
دوستت دارم ِ خود را به خیابان گفتم ... !
۹۴/۱۰/۲۱