عروسک چوبی

به شانه ام زدی
که تنهایی ام را تکانده باشی !
به چه دل خوش کرده ای ؟!
تکـــــاندن برف
از شانه های آدم برفی ؟!!

آخرین مطالب

چشم های نگران من ...

شنبه, ۱۷ مرداد ۱۳۹۴، ۰۲:۴۷ ب.ظ

تابستان دارد جان می کند که خودش را تمام کند ؛ مرداد امان کولر ها را بریده و مانده تا شهریور از راه برسد و این فصل

زردآلو و خربزه و گیلاس هایش را بزند زیر بغلش و جایی پشت اولین باران مخصوص پاییزی محو شود ..

من که کما فی السابق هر روز صبح خودم را جمع میکنم و بین انبوه جمعیت مترو و تاکسی سر کار میروم  ؛ساعت ها

کش می آیند و آفتاب سینه کش دیوار می رسد و من همچنان درگیر و مشغول ...

عصرها دیدن بچه های تعطیل که خوشحالند و با اسکیت و یخمک و برگشتن از کلاس های متفرقه جورواجورشان

دنیایی دارند لذتی دارد شیرین ... بیشتر وقت ها حتی دیدن چهره های آشنا که صبح دیدمشان و عصر مثل من در حال برگشت هستند

نیز حس ِ خوبیست ! این روند روزها ، تکرار ، نیاز و زنده بودن ...


گاهی شب ها که فلکه میروم به تماشای فواره هایی مینشینم که دل آشوب است از بس وسط پارک پیش چشم آن همه مردم بالا می رود

و خودش را به طرز غمگین یکنواختی می اندازد پایین !

یادمه یک بار که بالا رفتن و هی افتادنش را می شماردم خاموشش کردند ... خنده ام گرفته بود ... خدایا حتی فواره شمردن هم نه ؟!؟!

دیدن و چشم های نگران من ! دربند و باغچه قندیل و نگاه به هندوانه درون آب و برداشتن همزمان همان هندوانه و چشم های نگران من !

دلم لرزید ...

حذر کردم از افتادن نگاهم بهت اما ....

مسئله نگاه من نبود لعنت به همه ی حس ها ...

تابستان نفسم را بند می آورد ، نفسم تنگ می شود حتی با اینکه نیمه شب های خنک و پر ستاره اش را نمی توانم دوست نداشته باشم .

چند شب ِ از بالکن کوچک اتاق خواب صدای جیر جیرک از توی حیاط میاد ؛ صدایی پر رمز و رازی که چقدر حرف برای گفتن دارند !

آن هم با هــــــم !!! داشتم با خودم فکر میکردم خوبه که مثل بیشتر آدم های گرمازده زودی نمی روند بخوابند و تماشا نکنند که ماه دارد چه جولانی می دهد آن بالا برای خودش ...

وقتی در را باز میکنم صدایشان محسوس تر است ...

پرده های حریر و کتان چقدر موزون می روند بیرون ...


تنور سینه ی سوزان ما به یـــــــاد آرید    کز آتش دل ما پخته شد خام شما ...



موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۰۵/۱۷
aroosak mb

نظرات  (۳)

برای رسیدن به آرزوهایتان و زندگی کردن به گونه ای که دوست دارید، باید هر روز کارهای سختی انجام بدهید
لعنت به تو که انقدر خوب مینویسی.. همین.
پاسخ:
مچکرم :)))
اوااا بیچاره دوستم .....

باید گفت هزار ماشاء الله...   پاینده باشی
پاسخ:
میبینی تو رو خدا .... ;-)
فداااات .... زنده باشـــــــــی

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی