گلایـــه
شنبه, ۱۳ تیر ۱۳۹۴، ۱۱:۱۱ ق.ظ
روبروی تو کیم من یه اسیر سر سپرده
چهـــره تکیده ای که تو غبار آینه مُرده...
من برای تو چی هستم ، کوه تنهای تحـــمل
بین ما پل عذابه ، منه خسته پایـه پــــل ...
ای که نزدیکی مثل من ، به من اما خیلی دوری
خوب نگام کن تا ببینی چهـــره درد و صبوری ...
کاشــکی می شد تو بدونی من برای تو چی هستم
از تو بیش از همه دنیا از خودم بیش از تو خستم
ببین که خستم تنهـــا غروره عصای دستم
از عذاب با تو بودن در سکوت خود خرابم
نه صبورم و نه عاشق من تجســـم عذابــم
تو سراپا بی خیالی من همه تحــمل درد
تو نفهمیدی چه دردی زانوی خستم رو تا کرد ...
زیر بار با تو بودن یه ستون نیمه جونم
اینکه اسمش زندگی نیست ؛ جون به لبهام میرسونم !
هیچی جز شعر شکستن قصه فردای من نیست
این ترانه زوال ِ این صدا صدای من نیست !
پ.ن : سرگرم به خود زخم زدن در همه عمـــــرم ...
۹۴/۰۴/۱۳