روزهای تعطیل اگر خانه باشی انگار همه چیز پیراهن اندوه به تن میکند و میخواهد بغض بی دلیلی را به جان گلویت بیندازد
بعضی وقت ها روزهای تعطیل دشمنی عجیبی با آدم دارند ، نه دلت می خواهد کارهای عقب افتاده ات را انجام دهی نه استراحت کنی ،
نه شاد باشی ، نه با کسی حرف بزنی ، نه موهایت را شانه کنی ، نه آهنگ شاد گوش بدی و برای خودت جلوی آینه برقصی که حالت عوض شود!!
از دلگیری جمعه که خیلی ها گفته اند اما من فکر میکنم همه ی روزهای تعطیل دلگیرند ، جمعه اند ، اصلاً از جمعه هم جمعه ترند ...
مثل یک خمیازه کش دار حال آدم را میگیرد و مغز را خسته میکند ، کاش هیچوقت تعطیل نباشد اصلاً ...
حداقلش این است که روزهای عادی انقدر آدم را کلافه نمیکنند ، بالاخره یکجوری میتوانی خودت را خلاص کنی و دلت خوش باشد اما
روزهای تعطیل نه ، خب سخت است دیگر خانه بنشینی و در و دیوار را با نگاهت نقاشی کنی که آخرش به کجا برسی ؟
مطمئن هستم هر کدام از ما حداقل یک بار به این نتیجه رسیدیم که روزهای تعطیل در خانه ، جزو لعنتی ترین روزهای عمرمان بوده و
هزار جور فکر خوب و بد توی سرمان رشد کرده است ...
اصلاً کاش روزهای تعطیل بشود به کسی گفت هی فلانی ، امروز چقدر عجیب بودن میچسبد ؛
بیا برویم بادبادک بخریم و بعد بشینیم وسط پارک آنها را باد کنیم و بعد بدهیم به بچه ها توی خیابان ...
یا برویم گل بکاریم و کلی خاک بازی کنیم ... فلانی هم بگوید چشم از این بهتر نمیشود
من هم امروز دلم عجیب بودن میخواهد و خنده های ازسر ذوق تو را ؛
تو بخند بقیه اش را خودم آماده میکنم مگر نه این است که گفتم اگر تو خوب باشی حال منم خوب است ؟...
یا دلت بگیرد بگویی فلانی جان ، دلم جیغ زدن میخواهد می آیی برویم یکجا جیغ بکشیم ؟
فلانی هم بخندد و بگوید آخ که چقدر جیغ بیخ گلویم چسبیده است
بیا برویم جیغ بازی و بعد که حالمان خوب شد با هم از آن آلوچه های ترش که دوست داری بخریم ...
وااای که چقدر خوب است داشتن یکی از این فلانی ها که همیشه موافقند و برای روزهای تعطیل و غیر تعطیل زندگی ات مایه آرامش و دلگرمی ..
اینکه روزهای تعطیل باید یکجور خاصی به شب برسد نه با اندوه و حس های عجیب و غریب ؛ درست
اما در این روزهای شکنجه گر کش دار ، نبودن این فلانیها چقدر پررنگ تر می شود .... !
فلانی سلام ؛
امروز تعطیل است !!
... گل من