عروسک چوبی

به شانه ام زدی
که تنهایی ام را تکانده باشی !
به چه دل خوش کرده ای ؟!
تکـــــاندن برف
از شانه های آدم برفی ؟!!

آخرین مطالب

۳ مطلب در شهریور ۱۳۹۶ ثبت شده است

دگرباره بشوریدم بدان سانم به جان تو

که هر بندی که بربندی بدرانم به جان تو

من آن دیوانه بندم که دیوان را همی بندم

زبان مرغ می دانم سلیمانم به جان تو

نخواهم عمر فانی را تویی عمر عزیز من

نخواهم جان پرغم را تویی جانم به جان تو

چو تو پنهان شوی از من همه تاریکی و کفرم

چو تو پیدا شوی بر من مسلمانم به جان تو

گر آبی خوردم از کوزه خیال تو در او دیدم

وگر یک دم زدم بی تو پشیمانم به جان تو

اگر بی تو بر افلاکم چو ابر تیره غمناکم

وگر بی تو به گلزارم به زندانم به جان تو

سماع گوش من نامت سماع هوش من جامت

عمارت کن مرا آخر که ویرانم به جان تو

درون صومعه و مسجد تویی مقصودم ای مرشد

به هر سو رو بگردانی بگردانم به جان تو

سخن با عشق می گویم که او شیر و من آهویم

چه آهویم که شیران را نگهبانم به جان تو

ایا منکر درون جان مکن انکارها پنهان

که سر سرنبشتت را فروخوانم به جان تو

چه خویشی کرد آن بی چون عجب با این دل پرخون

که ببریده ست آن خویشی ز خویشانم به جان تو

تو عید جان قربانی و پیشت عاشقان قربان

بکش در مطبخ خویشم که قربانم به جان تو

ز عشق شمس تبریزی ز بیداری و شبخیزی

مثال ذره گردان پریشانم به جان تو

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ شهریور ۹۶ ، ۱۵:۳۴
aroosak mb

هر صبح
نقش آفتاب گردان را بازی میکنم
تا شاید بتابی بر من....
سایه ای کوچک و کوتاه
که نور میخواهد....
فنجان چایی داغ
در التماس نوشیدن.....
پنجره ای نیمه باز
در انتظار لمسی برای گشودن.. 
شعری سپید و بلند
در حسرت خوانده شدن.....
و......
و......
و......
هر صبح
پر از نقش می شوم
و پر از حسهای جور واجور
شاید
یکی از این نقشها
به دلت نشست...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ شهریور ۹۶ ، ۱۲:۰۹
aroosak mb


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ شهریور ۹۶ ، ۱۰:۲۵
aroosak mb